کد مطلب:303620 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

ترجمه لغات خطبه غراء حضرت فاطمه زهرا
سبوغ: رسا و كامل

اسداء: عطا بخشیدن

آلاء: نعمت ها

منن: نعمت های سنگین

جم: زیاد، فراوان، خارج از اندازه

نأی: دور است

اَمد: مدت، زمان

تأویل: برگشت

خُمّن: درون، داخل

ابتدع: اختراع - ساخت

احتذاء: پیروی كردن

ذرأها: آفرید او را

تكوین: به هستی در آوردن

تعبد: بندگی خاضعانه

اعزازاً: گرامی داشتن

زیاده: طرد كردن - راندن

جاشه: شكاری را به طرف كسی برخلاف میل و طبع شكار، راندن

انتجه: برگزید او را

سمّاه: مشخص كرد او را

اجتبله: آفرید او را

اصطفاء: اختیار كرد او را

ابتعثه: او را مبعوث كرد

سِتر: پرده

سَتر: پوشیدن

اهاویل: جمع هول ها، ترس های وحشتناك

مصمون: محفوظ

مأئل: جمع مآل به معنی پایان كار، عاقبت

دهور: روزگاران دراز

عزیمه: اراده حتمی

عكفا: جمع عاكف، ملازمان، همراهان

نیران: جمع نار، آتش ها

اوثان: جمع و ثن به معنی بت، بت ها

اَنارَ: روشن ساخت

ُظلَم: جمع ظلمت، تاریكی ها

بُهَم: جمع بهمة، مسایل پیچیده و حیرت آور

غُمَم: جمع غمه تحیر و سرگردانی

غوایه: گمراهی

عمایه: نابینایی

حُفّ: فراگیر شده

نُصُب: نشانه ها، علم ها

ساطع: نور ساطع یعنی نوری كه همراه با درخشندگی است

لامع: روشن كننده

بصائر: جمع بصیرت

منكشفة: ظاهر و آشكار

سرائر: پنهانی ها و رازها

متجلّیة: چیزی نمودار و روشن شد

مغتبط: آرزو داشتن به مثل فلانی شدن بدون حسد بر او

اشیاع: جمع شیعه، گروهها، دسته ها، پیروان

رضوان: رضا و خشنودی

تبیان: روشنگر

مخدره: ترسانده شده

مندوبه: مستحب، اعمالی كه انجام آنها ثواب دارد

رُخصةالموهوبه: جمع رخصت، اجازه، موهوبه یعنی بخشیده شده

شرایع: جمع شریعت، طریق، شرع، راه خدا

تنسیق: نظم و ترتیب دادن

سخط: خشم گرفتن

حُقن: بازداشتن، حفظ خون از ریختن

بخس: نقض و كم دادن

قذف: انداختن چیزی، و در زبان قرآن تهمت زنا به كسی زدن

عوداً و بداً: آخرین و اولین

شطط: دوری از حق، دور از حقیقت

عزیز علیه: دشوار است بر او

ما عنتّم: آنچه شما را به مشقت اندازد

تعزو: نسبت بدهید او را

صادعاً: آشكار كردن و شكافتن

مدرجه: مركز

نذاره: بیم دادن

ثبج: وسط هر چیزی را ثبج گویند

اكظام: جمع كظم، به معنی گلو و دهان

ینكت: به سر در می افكند

اَلهام: جمع هامه، سران، كنایه از دانه درشت های قوم و بزرگان

انهزم: شكست خورد

ولّوا الدبر: پشت برگرداندند كنایه از فرار و شكست در جنگ است

تفّری: شكافت

اسفر: روشن شد

محض: خالص

شقاشق: جمع شقشقه، آنچه شتران مست از دهان بیرون می كنند كه شبیه زبان است و آنگاه فرو می برند و خطبه شقشقیه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نیز در نهج البلاغه معروف است.

وشیظ: مردم پست و بی ریشه

طاح: هلاك شد

انحلّت: گشوده شد

عُقد: گره ها

شقاق: مخالف و عناد

فُهتم: به زبان آوردید

نَفْر: كوچ كردن

بیض: جمع ابیض، سفید پوستان

خماص: جمع اَخمص، گرسنگان

شفاء: (با فتح شین) كنار هر چیزی را شفا گویند

مُذقة: نوشیدنی اندك

نُهزة: فرصت

قُبسة: شعله كوچك آتش

موطی ء: لكدگوب

طَرْق: گنداب، آب آمیخته با ادرار شتر

قِدّ: پوست بز دباغی نشده

تفتاتون القد: پوست دباغی نشده چهارپایان را قوت قرار می دادید (كنایه از فقر اقتصادی جامعه است)

اذلة: جمع ذلیل، خوارها

خاسئین: رانده شدگان

یتخطفكم: بربایند شما را، تخطّف یعنی ربودن با سرعت

انقذكم: نجات بخشید شما را

اللتیاوالتی: رویدادهای بزرگ و كوچك

ذُؤبان: گرگ ها، سركردگان، (كنایه از خطرناك بودن آنها است)

مُنِی: گرفتار شد

بُهَم الرجال: مردان دلیر، قدرتمندان دلاور

مَرَدةَ: جمع مارد، طغیانگران

نجم: آشكار شد، رویید

قَرْن: شاخ

فغرت: گشوده شد

لهوات: جمع لهاة بر وزن حصاة زبان كوچك (كنایه از محل احاطه و گلوگاه و دشمن و وسط معركه جنگ)

فلاینكفئی: دست بردار نبود

یطأ: لكدكوپ می كرد

لهبها: شعله آتش كه همراه آن دود نباشد

اِخماد: خاموش كردن

مكدود: رنج پذیر، رنج بر، زحمتكش

مُشَمرّاً: بالا زد دامن پیراهنش را از ساق پا (كنایه از آمادگی كامل و مُصمّم بودن برای خدمتگزاری و انجام كاری)

صماخ: سوراخ گوش

اخمص: فرورفتگی كف پا كه به زمین نمی رسد

كادح: نستوه، كوشا، مجتهد، زحمتكش

رفاهیّه: فراخی زندگی، تن آسایی

وادعون: جمع ودیع به معنی تن آسایان

فاكهون: شوخی كنندگان، بذله گویان

دوائر: جمع دائره به معنی حوادث ناگوار

تتربصون: انتظار می كشیدید

تتوكّفون: توقع داشتید

تنكصون: عقب نشینی می كردید

نزال: رویارویی دوطرف در جنگ

حسیكة: خار، كینه و عداوت در دل

سَمِلَ: پوسیده شد

جلباب: روپوش، چادر

كاظم: فرو برنده خشم، ساكت، خاموش

غاوین: گمراهان

كاظم الغاوین: گمراهان خاموش

نبغ: ظاهر شد

خامل: زبون، ساقط، گمنام

المبطلین: بیهوده گرایان

اطلع: از گوشه آشكار شد

مغرزه: جای خزیدن

فالفاكم: پس یافت شما را

الِغرّة: خدعه، نیرنگ

احمسكم: شما را به خشم تحریك كرد

فوسمتم: اثر داغ كردن حیوان با آتش، یعنی داغ و علامت زدید منظور حضرت زهرا علیهاسلام از این كلمه این است كه شما شتر خلافت را كه مال شما نبود به تصرف عدوانی خود در آوردید و آن را علامت زدید كه دیگران در آن حقی نداشته باشند.

اوردتم: به كنار آب رسیدید

شِرْب: سهمیه آب

(شرب): (نوشیدن)

كَلْم: جراحت و زخم

رحیب: وسیع و گشاد

جُرح و (جرح): به معنی جراحت

لَمّایَنْدَمِلْ: هنوز جراحت بهبود نیافته

لمّایقبر: هنوز دفن نشده

هیهات: دور است

اَنّیتُؤفكُون: چگونه از راه حق منحرف شدید

بین اظهركم: میان شما

زاهره: درخشان، فروزان

باهره: نور چیره و غالب

زواجر: جمع زاجر به معنی منع و غدغن

یبتغ: طلب كند

لَمْ تلبثوا: درنگ نكردید

رَیْثَما: به اندازه چیزی، قدری، مختصری

یسلس: آسان شود

قیاد: ریسمانی كه با آن حیوانی را بكشند

لم تبرحوا: دست بردار نشدید

اخذتم: شروع كردید، گرفتید

وقدة: شعله

جمره: قطعه شعله ور شده از آتش

تورون: آتش جنگ را روشن كردید

هُتاف: بانگ، فریاد

غویّ: گمراه

اِهماد: اطفاء، خاموش كردن

تسرّون حسواً فی ارتغاء: مثلی است در عرب: ظرف شیری كه بر روی آن سرشیر است، در ظاهر نشان دهد كه سرشیر را می خورد ولی در واقع خود شیر را می خورد این مثل را برای كسی می زنند كه در عملی به سود كسی به ظاهر كار می كند ولی در واقع به مصلحت خویش كار می كند نه سود دیگری.

خمر: نهانگاه صحرا

حَزّ: بریدن

المُدی: كارد تیز

وخز: با تیر یا نیزه زدن نه به قدری كه بشكافد

ابوقُحافه: كُنیه پدر ابوبكر است كه اسمش عثمان بن عامر بود

فریاً: تهمت بزرگ و عجیب

حظوة: محبوبیت و دارای منزلت

فدونكها: بگیر مركب و شتر خلافت را

مخطومة: مهار شده

مرحوله: وسیله سواری آماده، افسار زده

رمت: انداخت

طَرْف: چشم، نگاه

مَعشر: گروه جماعت

نقیبه: چهره های با نفوذ و شناخته شده

اعضاد: جمع عضد به معنی بازوها و نیز به معنی یاور و ناصر است

حضنته: نگهداری كرد او را

غمیزه: تنبل و كم عقل

سِنَة: خواب سبك، چرت

ُظلامة: به معنی مظلمه است یعنی چیزی كه ستمگر ار شما گرفته باشد و شما در پی گرفتن آن باشید

سرعان و عجلان: هر دو اسم فعل و به معنای سرعت وشتاب است

عجلان ذااهاله: و این مثلی است برای خبری كه مایه تعجب باشد یعنی چه زود كرد آنچه كرد

خَطْب: امرعظیم

استوسع: گشاد شد، وسیع گردید، طلب گشایش كرد

استنهرفتقه: شكاف آن وسیع شد

اكدت الامال: خیرش تمام شده

بائقة: شر و بلا

افنیتكم: جمع فِنا به كسر فا به معنی جوانب منزل از بیرون خانه

هُتاف: آواز بلند

صراخاً: صدای بلند

الحاناً: جمع لحن با صدای خوب خواندن

ایهاً: اسم فعل است به معنی امر، هر كس كه از كسی ادامه گفتار و كاری را بخواهد می گوید ایهٍ. و اگر معنی هیهات (یعنی دور است) می خواهد برساند با فتحه كلمه ایهاً را بیان می كند.

ءَاُهْضَم: آیا شكسته شوم، مورد ظلم واقع شوم

منتدی: مجلس و محل مشورت

كِفاح: بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن ناطحتم: شاخ به شاخ زدید

بُهَم: جمع بهمه، مجهولی كه شناخته نشود مهم، ناشناخته

دَرَّ حلب: جریان - شیر دوشیده شده

اِفك: دروغ

خمدت: شعله های آتش فرونشست

هدأت: آرامش پیدا كرد

هرج: فتنه

استوسق: نظم یافت

نكث: شكست

اخلدتم: شما ماندگار كردید

خفض: آسایش زندگی

الدّعه: راحت و آرامش

الدسع: بیرون انداختن شتر نشخوار خود را

مجّ: ریخت

تسوّعتم: به آسانی نوشیدید

الفیض: كثرت. یكی از معانی فیض فوران آب است و در این خطبه فیضه به معنی عدم توانایی نفس در نگهداری آنچه را كه در سینه داشت و ناگریز آن را بیرون ریخت.

نَفَث: فوت كردن بدون آب دهان

نفثة المصدور: آه كشیدن از درد سینه برای كسی كه در سینه اش درد باشد.

خَوْرُالقنا: ضعف و سستی و قنا به معنی نیزه است شاید مراد، ضعف نفس در مقابل شداید و یا سستی در برابر دشمن باشد.

بثة: نشر، غمی كه انسان توانایی كتمان آن را ندارد

تقدمة الحجة: قبل از وقت اعلام كردن تا طرف مقابل به غفلت و بی خبری عذر نیاورد. پیشاپیش دلیل آوردن

فاحتقبوها: پس بار را به پشت شتر بستند و آماده سوار شدن گردیدند.

الدبر: زخمی كه در پشت شتر یا هر مركوبی باشد

النقب: نازك شدن پای شتر

العار: عیبی همیشه باشد

الشنار: عیب و عار

المنقلب: بازگشتگاه، سرنوشت

عَزَوْناه: او را فامیل خود دانستیم

اِلْفِك: رفیق تو، همدم و همراه تو

الاخلاء: جمع خلیل، دوستان

خلیل: دوست مخصوص كه دوستیش براساس پاكی وصداقت باشد

حمیم: نزدیك

مصدوده: ممنوع

عَدَوْتُ: گذشتم

رائد: پیشرو قافله، رهبر

الكرُاع: دسته اسب

یجالدون: دست و پنجه نرم می كنند، با هم می جنگند

لاتزوی عنك: از شما پنهان نیست

لاندّخر دونك: برای غیر تو ذخیره نكردم

صادفاً: اعراض كننده

یقفو: پیروی می كند

الغدر: خیانت

اعتلال: علت تراشی كردن - بهانه جویی

الزور: دروغ

بُغِیَ: طلب می شده

الغوائل: جمع غائله به معنی فساد و شر وتبهكاری

ناطقاً فصلاً: گوینده قاطع

وزّع: تقسیم كرد

اقساط: جمع قسط به معنی نصیب و سهم

ازاح: برطرف ساخت، دور كرد

تظنّی: گمان بردن

الغابرین: جمع غابر به معنی گذشته و حال و آینده ترجمه شده ولی در اینجا به معنی آیندگان است.

كلاّ: نه چنین است

سوّلت: زیبا ساخت چیزی را كه زیبا نبود و جلوه داد و سپس آن عمل را انجام داد.

لا ابعد: دور نمی دانم، بعید نمی دانم

قلّدونی: به گردنم انداختند

غیرمكابر: یعنی تصرف فدك از راه عناد و دشمنی نبود

مستأثر: ترجیح دهنده

المسرعة: گروه شتابنده

المغضیة: چشم

ران: برقلب مهر زده شود

تأوّل: تفسیر كلامی است كه معانی مختلف دارد،

اعتضتم: عوض كردید خود شما را

غبّه: سرانجام و عاقبت او

وبیلاً: دارای وزر و بال سنگین و دشوار

هنبثه: حرفهای گوناگون بی اساس

وابل: بارانهای درشت

تُرْب: به معنی خاك است

التّجهّم: روی ترش كردن

مغتصب: غصب شده

كتب: جمع كتاب

شجن: غم و اندوه

اعجمی: مرد غیر عرب

انكفأت: رجوع كرد

شملة الجنین: شمله پوشش كوچكی است كه كودك را به آن می پیچند و در این جمله كه حضرت زهرا (س) به مولای متقیان علیه السلام می گوید منظور آن حضرت منزوی بودن و گوشه نشینی مولا را می رساند.

حجرةالظنین: گوشه گیری شخص متهم در حجره

قادمة الاجدل: شهپر عقاب

ریش الاعزل: پرمرغان ضعیف

یبتزّنی: می رباید

نُحَیلة: عطیه كوچك

الد فی كلامی: خصومت ورزید در سخنگویی با من

كاظمة: در حالی كه خشم خود را فرو برده

راغمة: در حال خفت و ذلت

اِفترست: دریدی و پاره كردی

هنیّتی: خفت و خواری من

عذیری: عذرخواه من

عادیاً: متعدی در حال تجاوز و ستم

شارق: آفتاب تابان

العَمَد: ستون

نَهنْهِی: بازدار

عَدْوای: طلب كننده انتقام من

وجدك: حزن و غم تو

شانئك: دشمن بدخواه تو

فَماوَنیْتُ: پس من سستی نورزیدم

بُلْغَة: روزی كفاف، روزی به اندازه

وقتی این اوراق را مطالعه می كنیم و شرح غم انگیز صدمات حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام را می خوانیم با خود می گوئیم شگفتا این چگونه است كه دنیا در برابر این همه ظلم و ستم سكوت كرده و بر بهترین بندگان خدا كه آسمان عزیرتر و گرانبهاتر از آنان ندیده و زمین پاك تر از آنها ثقلی برنداشته و دیده روزگار منورتر از خورشید جمالشان رؤیت نكرده و با همه این اوصاف و با داشتن آن همه قدرت ماورائی كه اگر نفرین می كردند دیّاری از آن قبیله قابیلی باقی نمی ماند مع الوصف باید لب فرو بندند و خار در چشم و استخوان در گلو بنشینند و نّظاره گر جریاناتی باشند كه تبعات آن جریانات هنوز در جهان اسلام به چشم می خورد بارالها ذرّه ای از صبرشان ما را در طول حیات كفایت می كند و اندكی از استقامتشان برای ما تا ابد كافی است كه آنچه تو می خواهی همان كنیم و رهسپار آن راهی باشیم كه تنها تو می خواهی و ای كاش اهل ولایت و مدعیان دوستی آنها از دلبستگی به این دنیای ناپایدار حذر كنند و در مقام صبر، صبر كنند و در جای خروش و فریاد، چون رعد خروشان به غرّند و در هر دو مقام، خوشی و ناخوشی جنگ و صلح، مبارزه و سكوت تنها رضای خدای مهربان را بجویند و با تأسّی از صاحبان ولایت و ائمّه اطهار علیهم السلام آن كنند كه حق می خواهد نه آن كنند كه خود می خواهند و حزب پیروز شیعه باید اینگونه باشد.